#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_101


-من باید چیکار کنم؟

-دامون من خیلی فکر کردم میدونم وقتی پای پول وسط میاد، ادم به عشقش شک میکنه.میدونم توام به عشقم شک کردی اینه که من یه فکری کردم.تو الکی به داداشم بگو شرط و قبول کردی اما لازم نیست چیزی به نام من زده شه، داداشمم قراره بعد از عقد ما از ایران خارج شه.ماام دیگه مشکلی نداریم.

واژه ی مشکل زیر کلامش امد، ایا او مشکلی نداشت؟ ایا او دنبال غزل بود وعشق؟ هر چه فکر میکرد خودش را پر ازنیاز خواستن میدید، وعشق هنوز این واژه توی دلش جایگاهی نداشت و یک انسان حتی خاصراست از عشقش بگذرد ولی وای به حالش که اگر بخواهد فقط چیزی را به دست بیاورد و قیمت این بدست اوردن اصلا" مهم نیست،حاضر است جهان را ویران کند تا به چیزی که میخواهد برسد و حتی حاضر است خودش را نابود کند.

من از تو راه برگشتي ندارم

تو از من نبض دنيامو گرفتي

تمام جاده ها رو دوره كردم

تو قبلا رد پاهامو گرفتي

من از تو راه برگشتي ندارم

به سمت تو سرازيرم هميشه

تو مي دوني اگه از من جداشي منم كه سمت تو ميرم هميشه

************************

ساغر اشفته بود و این اشفتگی در تمام رفتارش دیده میشد، داوود زنگ زده بود و قرار بود به دنبالش بیاید، اما اون فقط یک معذرت خواهی ساده نمی خواست، باید تکلیف خیلی چیزها را مشخص میکرد، باید حدود همه کس را هم مشخص میکرد.

یک ماه از نامزدی انها میگدشت و قرار بود به زودی عقد کنن، یک ماه بود که دامون میسوخت از این نیاز با غزل بودن و این دختر عجیب مهارت داشت در تشنه نگه داشتنش، یک ماه بود که در روابطش با نگار سعی داشت غزل را ترسیم کند و این ترسیم ها دلش را ارام نمیکرد و او فقط و فقط دلش غزل میخولست.او فقط و فقط یک تن تازه میخواست و چه بد هوسی ست این هوسهای زود گذر این هوس های رام کننده که افسارت میکند و پایبند هر چه که به ان اعتقاد نداری و حتی پایبند نابودی میشوی.

و تو حتی نمیفهمی بازیگرانی روبه رویت در حال بازیند و تو فرق احساس ناب و بازی ساختگی ناشی از این احساس را نمی فهمی و نمی فهمی میان همه ی بازی های زندگی ات عاقبت کسی پیدا شده که بازی ات میدهد.کسی که مهارتش از تو بیشتر است و تو را با همه زرنگی ات از نقطه ای به زمین میزند که تو قدرت می پنداریش و در واقع نقطه ی ضعف توست.


romangram.com | @romangram_com