#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_6
ـ آره ... از همون همیشگی...لطفا...
رو به اون کرد و گفت:
ـ شما چی میل دارین؟
هم زمان که دودی از پوک زدن به پیپ محبوبش بیرون میفرستاد نوشیدنیه مخصوصشو سفارش داد...
ـ سلام به تک بانوی این عمارت !
سر برگردوندم و سهراب رو تمام قد جلوم دیدم.....
ست شلوار رکابی آدیداس به تنش محشر بود...
حتم داشتم اگه تمنا اینجا بود در جا این خان داداش خوش تیپ رو به فیض رسونده بود...!
خم شدو روی صورتم رو بوسید...آروم کنار گوشم گفت:
ـ خوبی عزیز دل...
منم گونش رو بوسیدم و گفتم:
ـ الان که هستی خوبم عزیز دل...
کنارم نشست... زینت به همراه سیما، یکی از خدمه ها ی عمارت، وارد شد و جام های مخصوص رو مقابلمون گذاشت و بعد رو به من گفت:
ـ خانوم شام آمادس.. هر موقع میل داشتین بگید سرو کنیم...
یه قلپ از مایع درون جام رو نوشیدم و سرمو به معنای تایید حرکت دادم....
زینت به همراه سیما عقب گرد کردن و به طر خروجیه سالن رفتن...
اما همزمان منو سهراب صدا زدیم:
ـ زینت...
زینت بیچاره چنان با هول برگشت سمتمون که قیافش عجیب دیدنی شده بود..!
همزمان شدن صداهامون و قیافه ی دیدنی زینت باعث شد منو سهراب بزنیم زیر خنده... زینت اخماش رفت توی هم..
وای نه... اشتباه برداشت کرد....
خندمو جمع کردمو جدی گفتم:
romangram.com | @romangram_com