#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_56

یه نگاه عمیق بهم کرد و گفت:

ـ بدم نگفتی... راستش دست کمی از باغ وحش نداری....

جیغ کشیدم..

ـ سهراب....

ماشینو کنار جاده نگه داشت....

ـ یامان.... گوشام کر شد....

ـ تقصیر خودته....روانی شدی ... منو مستقیم میاری باغچه بدون هیچ وسیله ای...

تا خواست دهن باز کنه ک شهبد زد به شیشه....

سهراب شیشه رو داد پایین...

ـ چی شده ؟

ـ هیچی بابا..... هوشش اومده سر جاش داره پاچه میگیره....

ـ سهراب....

سهراب دستاشو گرفت رو گوشاش و تقریبا بلند گفت:

ـ زهره مارو سهراب .....دردو سهراب.... یرقانو سهراب....

حالتش خیلی خنده دار بود...

شهبد زد زیر خنده... منم خندم گرقت...

این پسر ذاتا دلقکه....

شهبد دستای سهراب رو گرفت و اورد پایین

ـ خیلی خوب بابا کولی بازی در نیار....

رو به شهبد کردم....

ـ شهبد تو دیگه چرا...من بی وسیله توی این هوا...اخه باغچه.؟..

دستشو بالا آورد...


romangram.com | @romangram_com