#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_48

حسرت خور شدم..

نگاهم رفت سمت دست غریبه ای که داشت کت رو میکشید روی سرشون هاش...

این کار رو همیشه من انجام میدادم....

همیشه من تک دختر مهرداد امین کت رو تنش میکرد....

باز هم کم آوردم در مقابلش...

باز هم زانوهام از ناتوانی لرزید....

قطرات اشکم هجوم آوردن برای ریختن...

اما این باریدن مصادف بود با رسوا شدن من...!

بغض گردو شدم رو با هزار زحمت میفرستم پایین...

الان نه غوغا....

نگاهم خود سرانه کمی بالاتر از سرشون های پهنش میره....

اون هم نگاهم میکنه...

قفل میشم...!

بالاخره این دل خیره سرم کار دستم داد....

چشماش مثل من بارونیه....

سردم شده بود.....

اما این قفل شدن رو رها نکردم...

.اون هم مثل من بی قرار بود...

لباش تکون خورد...

لب زد ...بی هیچ صدایی....

فهمیدم و ته مایه ی توانم دود شد...

ـ بس نیست...؟


romangram.com | @romangram_com