#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_45
حتی طعم گس نوشیدنی هم کارساز نبود...!
ـ بسه دختر...داری با خودت چیکار میکنی؟....
با صدای زینت از هپروت بیرون وامدم و سیگار رو پرت کردم و کمی توی جام تکون خوردم تا جا باز بشه براش....
روسری بافتنی مثلث شکل رو روی شونه هام انداخت و لیوان دم کرده ی مخصوصش رو به دستم داد....
ـ بشین...
ـ مزاحمت نباشم....
یه لبخند خسته زدم و گفتم:
ـ تنها چیزی که نیستی....!
مزه ی دم کرده اش فوق العاده بود....
زیاد بیان خوبی نداشت اما مهرو محبتش زبان زد بود.....!
ـ باز داره میره و مثل مرغ پرکنده داری؟!
نگاه دزدیدم تا بیشتر از این جلوی این خدمتکار مادر شده رسوا نشم...!
ـ مهم نیست...
دستم گرم شد.....این گرم شدن به سرما میچربید....!
ـ هست....هست که اینجوری به جون سیگار افتادی!...تا خرخره زهره ماری میخوری...!
"ویک پاکت سیگار....
شراب به مقدار لازم....
یه دلِ پر...
اینجا شروع ماجراست...انتهایش را خدا هم نمیداند" .....
کمی بیشتر از دم کرده خوردم...
و باز صدای خدمتکار مادر شده ی مهمان گوشهایم شد....
ـ ادمی رو که خوابه میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو زده به خواب نه...تو هم مثال اون ادمی... اما با خودت که تعارف نداری...هنوزم دلدل میکنی براش...
romangram.com | @romangram_com