#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_31

همین..!

باید کاری که میخواستم رو انجام میدادم و بقیه هم با دونستن موضوع بهم کمک میکردن..!

ـ بگو دخترم. گوش میدم...مطمئنم مثل همیشه بهترینه...

278 ثانیه...!

چشمامو از شمارشگر گرفتم...

دستامو روی فرمون توی هم قفل کردم و شروع کردم...

ـ ببینید طبقه ی سوم رو میخوام مخصوص شیرخوارگان و نوزادان زیر یکسال باشه...از پنجره های بزرگ شیشه ای و نورگیرهای زیادی توی اون طبقه میخوام استفاده شه...نور خورشید برای نوزادان مفیده...

نگاهی به شمارشگر انداختم...

262 ثانیه...!

ـ دیوارهای کاذب برای جداسازی و رنگ های شاد برای دلباز شدن محیط...طبقه ی دوم برای بچه های یک تا شیش سال... هر اتاق برای 4 بچه ...مجموع اتاق ها که 7 تاست پس 28 بچه رو میتونیم اونجا نگهداری کنیم....سالن بازی و کتابخونه و سه سرویس بهداشتی توی همون طبقه قرار میگیره...طبقه ی همکف هم برای کلاس فوق العاده مثل رایانه و زبان و غیره... و یه دفتر هم برای مدیریت و همچنین یه سالن غذا خوری برای اونها لحاظ میشه...

کمی مکث ...

ـ و اما برای حیاط.... زمین فوتبال و وسایل ورزشی و تفریحی کامل تعبیه میکنیم....و دست آخر هم یه سوییت کوچیک برای نگهبانی باید ساخته شه...

نگاهم دوباره کشیده شد به شمارشگر..

210 ثانیه...!

ـ همه ی وسایل بازی و ورزشی و آموزشی از بهترین نوعش.....

سرمو سمت خانم گوهر نژاد گرفتم و خیره و با جدی ترین حالت ممکن ادامه دادم..

ـ بدو در نظر گرفتن قیمت و هزینه شون تهیه کنید لطفا...!

197 ثانیه...!

نمیدونم اما احساس کردم که چشمای زن سیاه پوشی که توی ماشین کنار من نشسته بود براقتر و شفاف تر شده ...

یه نفس عمیق کشیدم و به روبروم خیره شدم....

دستمو روی دنده گذاشتم تا کم کم آماده راه افتادن شم...

اما سنگینی دستی رو روی دستم حس کردم...


romangram.com | @romangram_com