#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_30
ماهانه مبلغ هنگفتی میریخت به حسابم تا مثلا یه ذره از عذاب وجدانش کم شه.... منم دختر همون مرفه بی درد بودم و همه رو برای عشق و حال خرج میکردم اما در کنار اون عشق و حال برای تسکین زخم دلم 9 سال با این موسسه و چند تا خیریه ی دیگه همکاری میکنم. اونم به طور ناشناس....!
دلم نمی خواست شناخته شم برای جماعتی که از زور لذت شناخته شدن تراول تراول خرج میکنن...
یا از اون جنس هایی که فقط دنبال خیر و ثوابشن...!
من تافته ی جدا بافته ام! از هر دو گروه سوا و با نیت متفاوت...!
به سمت ساختمون مورد نظر حرکت کردیم....
بعد از تقریبا یک ساعت رسیدیم. محله اش خوب بود و این اولین نکته ی بارز و پر اهمییت برای من بود....!
با خانم گوهرنژاد و آقایی که ظاهر املاک دار بود وارد حیاط خونه شدم...
یه لبخند ملیح نشست روی لبهام...
از این زن باید حسابی تشکر کرد..!
واقعا فهمیده بود.
دقیقا چیزیو که میخواستم برام مهیا کرده بود....
ساختمون هم در حد خودش خوب بود....
بعد از تایید من و موافقتم برای خرید، قرار برای فروش و سند خوردن خونه رو با اون املاک دار هفته ی آینده گذاشتم....
توی راه فرصت مناسبی بود که از ادامه ی نقشم برای این زن سیاه پوش بگم...
دست بردم و ظبط رو خاموش کردم...
توجه خانم گوهرنژاد بهم جلب شد....
پشت چراغ قرمز ایستادم..
360 ثانیه..!
ـ خانم گوهر نژاد..
ـ جانم دخترم..
ـ میخواستم در مورد دکور و دیزاین فضای ساختمون و حیاط باهاتون حرف بزنم. فقط محض اطلاع...
286 ثانیه...!
romangram.com | @romangram_com