#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_29
ـ سلام دخترم.... خوش اومدی...
چروک های روی صورتش زیادی جلب توجه میکرد...
زن چادری تقریبا بلند قدی که فقط قرصیه صورتش ر میشد دید...!
زن سیاه پوش..!
تنها لقبی که به ذهنم خطور میکرد براش انتخاب کردم...
ـ ممنونم...
صدام خالی از هر گونه هیجان و احساسی بود....
روی مبل های ساده ای که برای مهمان گذاشته شده بود، نشستم...
روبه روم نشست...عینکش رو به چشم زد..
.مستقیم رفت سر اصل مطلب....
دیگه بعد از این همه مدت کامل روم شناخت داشت..!
ـ خب دخترم...با کمک همکارام و دوستانی که قبلا باهامون همکاری داشتن تونستیم جایی رو که باب میل شماست و هم با توجه به بودجه سازگار باشه رو تهیهه کنیم...
دستمو بالا آوردم... از پریدن وسط حرف، بیزار بودم اما واجب بود...!
ـ فکر کنم نیازی نباشه که متذکر شم اصلا بعد مادی قضیه رو نادیده بگیرید..!
لبخندی به روم زد....
ـ میدونم دخترم... اما خب وفتی میشه با هزینه ی کمتر همون چیزی رو خرید چرا اسراف بی مورد.....؟
اخمامو کشیدم توی هم.... پامو روی هم انداختم...منتظر ادامه ی حرفش شدم...
ـ یه بنای 350 متری که 120 متر حیاط داره... ساختمون سه طبقه است و البته تقریبا قدیمی ساز ولی محکم و مطمئن...! درست همون فاکتورهایی رو که مد نظرت هست رو داره... فقط تایید خودت مونده که در صورت تایید کارا رو شروع میکنیم...
ـ خیلی خوبه...پس بهتره زودتر ساهتمون رو ببینیم...
بلند شدمو بی حرف از اتاق بیرون زدم...
وقتی تنها شدم و مهرداد خان امین سعی کرد جبران کنه...
اونم چه جبرانی!...
romangram.com | @romangram_com