#مانده_ام_جذبت_شوم_یا_دفعت_کنم_پارت_15

سیگارو بهش برگردوندم و دستشو سمت عمارت کشیدم....

ـ بهتره خودت رو برای یه تخته بازیه حسابی آماده کنی... امشب میخوام سر ویلای چالوس باهات شرط ببندم....

سهراب با یه پک عمیق سیگارشو تموم کردو سمت باغچه پرتش کردو با خنده لپمو کشید و گفت:

ـ به چیه توی یخ وابسته مونده ، موندم؟

خودم هم موندم... به چیه من دلخوشه؟...

پولم؟ مگه نداره!....

ظاهرم؟.. شاید اما.....

داخل عمارت شدیم . سهراب ازم جدا شدو منم مستقیم رفتم به اتاقم....

رستاک داشت سیگار میکشید....

به محض داخل شدنم به اتاق برگشت سمتم...

ـ کپی اطلاعات تموم شد... هاردیسکوگذاشتم سر جاش...

ـ مرسی....

سیگارشو از روی بالکن پرت کرد پایین و کتشو از روی مبل برداشت اومد سمتم...

به دیوار تکیه زده بودم و بی خیال نگاهش میکردم...

ـ وقت رفتن منم رسیده...

بعد یه نیشخند زد و دامه داد...

ـ خیلی وقته خودتوازم فاکتور گرفتی ...! حواست هست؟...

تکیمو از دیوار برداشتم....رفتم سمتش....

ـ بهتره حرف های تکراری رو تکرار نکنی...وقتی ظرفییتت پایینه تقصیر من نیست..

ـ غوغا....

ـ شروع نکن رستاک... از اول آشناییمون همه جوره پایه بودم اما گفتم بی خیال باکرگیم شو...پس خواهشا کشش نده...میتونی بمونی.... میتونی تا صبح پیشم باشی .. اما مثل اینکه چوب خط جنبت پر شده و نمیتونی خودتو کنترل کنی....

ـ تخت گاز میری... تا کی میخوای روی به اصطلاح باکرگیت حساس باشی... نه خود و نه خانوادت به این چیزها اصلا اهمییت نمیدین...


romangram.com | @romangram_com