#من_یا_اون_پارت_8

-باشه... تا 10 دقیقه ی دیگه آماده ام...

خدافظی کردم و رفتم سمت کمد لباسام.... یه مانتوی سبز با شلوار و شال مشکی گذاشتم بیرون که بپوشم. کیف و کفش مشکی ورنی مو هم از داخل کمد کفش ها و کیف هام برداشتم و دست به کار شدم. بعد از اینکه لباسامو پوشیدم و کفشامو پام کردم وایسادم جلوی آیینه و با ریمل مژه های فر و بلندم رو حالت دادم و یه ذره مداد هم توی چشمم کشیدم و یه کم رژ گونه ی صورتی هم زدم و با یه برق لب صورتی آرایشمو تکمیل کردم و از اتاقم رفتم بیرون. همون جوری که داشتم با دستم چتری هامو مرتب میکردم رفتم توی اتاق ترنم. مشغول درست کردن چتری هاش بود که تازه رفته بود و مدل اِمویی ( emo) زده بود. بهش میومد... رفتم جلو تر و دستشو کشیدم و گفتم:

-بیا بریم دیگه... سوئیچ دست تواِ؟

ترنم: آره... بیا...

و سوئیچ رو داد دستم... ماشین مشترکمون بود... یه سانتافه ی سفید... با هم رفتیم پایین و اون جلوتر از من رفت و از طلا پرسید:

-مامان کجاس طلا؟

-خانوم داخل اتاق مطالعشونن...

ترنم رفت پشت در اتاق مطالعه و از اونجا با صدای نسبتا بلندی گفت:

-تبسم جان من داخل ماشین منتظرتم...

بعدشم رفت تو اتاق مامان... میبینید تو رو خدا؟؟؟ چه جلوی مامان با ادب میشه؟ زود اومد بیرون و با دستش 5 رو نشون داد که یعنی 5 دقیقه ی دیگه برو... خودشم بدو بدو از در رفت بیرون. همونطوری که گفته بود بعد از پنج دقیقه رفتم جلوی اتاق و در زدم....:

مامان: بیا داخل تبسم...

-از کجا متوجه میشید منم؟؟

مامان: از اونجایی که ترنم در نمیزنه... و مدل در زدن تو با طلا هم فرق میکنه...

-مامان جان من دارم میرم ... ترنم داخل ماشین منتظرمه... کاری ندارید؟

romangram.com | @romangram_com