#من_یا_اون_پارت_79


ترنم: اوی... با خانواده ی شوور من درست بحرفا...

-باشه بابا... شوهر ذلیل!

خواست جوابمو بده که یهو آرایشگر گفت:

-ترنم خانم... شوهرتون اومدن دنبالتون...

ترنم سریع گفت:

-آخ آخ ببین... انقدر حولم کردی که یادم رفت خودم رو تو آیینه نگاه کنم...

یه نگاه هول هولی به خودش کرد و گفت:

-تو هم بیا با ما بریم...

من: نه من منتظر میمونم مامان کارش تموم بشه با هم میایم...

-اوکی فعلا بای...

من: خدافظ..

ترنم رفت و حدودا نیم ساعت بعد هم منو مامان به سمت باغ حرکت کردیم. وقتی رسیدیم تقریبا همه اومده بودن. مامان در حالی که از ماشین پیاده میشد گفت:

-ای وای... زشت شد که اینجوری...


romangram.com | @romangram_com