#من_یا_اون_پارت_74

توی اینترنت یه ذره بالا و پایین کردم و با دیدن رتبه ش گفتم:

-وای خدای من...

مامان: چی شده؟ قبول شده یا نه؟

-بله قبول شده ولی... رتبه ش شده ... شده 900...

مامان: چــــــــی؟ 900؟ آخه اینم شد رتبه؟

و خواست بره سمت اتاق ترنم که دستشو گرفتم و گفتم:

-مامان... خواهش میکنم....اون الان اذیت میشه.خودتون که میشناسینش؟

مامان: بله ولی دلیل نمیشه که... من چقد بهش تذکر دادم که بشینه سر درسش ... حالا باید از همه چیز محروم بشه... همونطوری که گفته بودم...

-ولی مامان شما خودتون میدونید که ترنم درس خوندنش در همین حده... توانش رو نداره بیشتر از این... حالا اینم خوبه اگه خدایی نکرده 2000 میشد چی؟ حالا خدا رو شکر که همنی رو قبول شده... خواهش میکنم به خاطر من ناراحتش نکنید...

مامان مکث کرد ولی بعدش گفت:

-خیلی خب... فقط به خاطر تو... ولی گفته باشم تا یک هفته از خونه بیرون نمیره...

من: باشه مامان... ممنون...

و رفتم پیش ترنم. در زدم. وقتی گفت بله وارد اتاق شدم و گفتم:

-بابا تبریک...

romangram.com | @romangram_com