#من_یا_اون_پارت_50
ترنم: آها باشه... این کیس خوبیه خانم... از دستش ندیداااا...نه از قبل هماهنگ نشده بوده ولی شما باهاشون خوب برخورد کنید و بذارید بیان داخل...بله بله اجازه بدید بیان داخل... نه مشکلی نداره..
معلوم بود نمیتونه حرف بزنه... دکمه ی آیفون رو زدم که در باز بشه و گفتم:
-ای تو روحت ترنم ...
و گوشی رو قطع کردم و رفتم از در خونه بیرون و بالای پله هایی که سالن رو به حیاط متصل میکرد وایسادم و گفتم:
-سلام... تو اینجا چیکار میکنی؟
دسته گلی که تو دستش بود رو گرفت به سمتم و گفت:
-سلام... اومدم ببینمت... و همینطور برای عذر خواهی دعوای اون روز... خب چیکار کنم...من شیفته ی اون ترنم متین و باوقار شدم...
ضربان قلبم تند شد... خدایا یعنی این شیفته ی من شده؟ باور نکردنیه... الان یه ماهی میشد ندیده بودمش...ولی ترنم تو این یه ماه دو سه بار دیده بودتش...
گل رو از دستش گرفتم و گفتم:
-ممنون... چه گلای قشنگی...
خنیدید و گفت:
-آهان... حالا شدی همون ترنم خانم و موقر ... آفرین...!
خندیدم و گفتم:
-بیا بریم داخل...
romangram.com | @romangram_com