#من_یا_اون_پارت_42

من: آره... حالا برو بذار بخوابم...

داشت میرفت که صداش کردم:

-تری...

ترنم: هااا؟

-یه قرص خواب بده به من... سرم درد میکنه نمیتونم بخوابم...

ترنم: واسه چی؟

-خب... این متینه یه کیلو عطر زده بود به خودش... سرم درد گرفت...

دروغ میگفتم مثل چی... تنها عطری بود که با وجود بوی زیادش نه تنها باعث سر دردم نشده بود بلکه برام لذت بخش هم بود. بوش هنوز توی بینیمه... یه بوی خنک و خاص بود. سرم از فکرای جور واجور و مسخره درد گرفته بود. چند دقیقه بعد ترنم اومد و قرص رو بهم داد و رفت. منم قرص رو خوردم و سرم به بالش نرسیده خوابم برد...

فصل سوم

با باز شدن در اتاقم نیم متر پریدم هوا... به جز ترنم کی میتونست سرشو مثل گاو بندازه پایین و بیاد تو اتاق؟

من: بمیری که من پیر شدم نتونستم به تو یاد بدم میخوای بیای تو این اتاق اون ثم هاتو بکوب به در بعد بیا تو!!!

-واااااا... ثم مال خره من دست دارم به این قشنگی... تازه سر به سرم نذار که با متین حرفم شده...

من: همون که من به جات رفتم سر قرار؟ چرا؟

(حالا مثل چی یادم بود متین کیه هاااااا... خودمو میزدم به اون راه!)

romangram.com | @romangram_com