#من_یا_اون_پارت_23


-نه جوجو... اونقدرا هم که تو میگی بد نیستم...

من: ترنم بس کن... یواش برو...

ترنم: ای به چشم آبجی خانوووم... ببین دارم براشون...

و رو به پسره ادامه داد:

-اوی... جوجه تیغی... خروس... برو به ننه ت بگو جوجو...

و زد رو ترمز.... ولی پسره که عصبانی هم شده بود گاز داد ولی تا دید ما ایستادیم با عصبانیت ماشینو نگه داشت و این کارش باعث شد ماشین عقبی بزنه بهش.... ترنم هم سریع پیچید تو یه خیابون و از دید اونا دور شد. یه نگاه بهم کردیم و زدیم زیر خنده. دستامونو به نشونه ی موفقیت زدیم به هم... گفتم:

-ایول بابا.... خوشم اومد.

ترنم: پس چی فکر کردی؟ به من میگن تری خطری!!

-خوب خانوم خطری برو که دیرمون شد...

بعد از اینکه رفتیم و برنامه هامون رو گرفتیم دوباره برگشتیم خونه. ترنم بعد از اینکه لباساشو عوض کرد اومد تو اتاق منو نشست رو کاناپه. گفتم:

-راستی ترنم اون یارو سهیل چی شد؟

ترنم: هستش هنوز... من فقط با سهند بهم زدم...

-از دست این کارای تو.... اخه اگه دوستش نداری چرا بازیش میدی؟


romangram.com | @romangram_com