#من_یا_اون_پارت_22

من: وای ترنم این چه طرز صحبته؟ میدونی اگه الان مامان اینجا بود چقدر ناراحت میشد؟؟

-بیخیال الان که اینجا نیست...

سری تکون دادم و چیزی نگفتم. پشت چراغ قرمز وایساده بودیم که متوجه شدم دو تا پسر توی یه پرادو بغل ما وایساده بودن و با بهت نگاهشون بین من و ترنم میچرخید. پوفی کردم و گفتم:

-باز شروع شد....

ترنم: چی؟؟ چی شروع شد؟

با سر به پرادوی پسرا اشاره کردم. ترنم هم وقتی دیدشون گفت:

-شرط مبندم الان که چراغ سبز بشه باهامون کورس میذارن...

من: ترنم سر به سرشون نذاریاااا... دیرمون میشه. بیخیال.

-دارم براشون...

با حالت گریه گفتم:

-ای خداااا...از دستِ....

بقیه ی حرفم رو نتونستم بگم چون چراغ سبز شد و ماشین با گازی که ترنم داد از جا کنده شد... پسرا هم دنبالمون. خیلی بدم میومد از اینکه با پسرا کل کل کنم یا اینجوری شاخ بازی در بیارم... برعکس من ترنم عاشق اینکارا بود. هی داشت سرعتشو بیشتر میکرد و از بین ماشینا لایی میکشید... ماشین پسره رسید کنارمون و شیشه شو داد پایین و گفت:

-وایی نازی چه دو قولو های خوشگلی.... ماشالا ماشالا بزنم به تخته...

ترنم: آره حتما این کارو بکن چون معلومه چشمت خیلی شوره...

romangram.com | @romangram_com