#من_یا_اون_پارت_176

سیما خانم: منم همینطور عزیزم...

احمد آقا: همچنین...

متین: ایشون آقا سامان و برادرش آقا سینا...

-سلام خوشبختم...

سامان: سلام خانم... منم از آشناییتون بسیار خوشبختم...(اوه چه لفظ قلم)

سینا هم با لبخند برام سری تکون داد.

متین: این خانم سهیلا هستش...دختر خاله سیما و خواهر سامان و سینا.

باهاش دست دادم که اون زود تر از من گفت:

-سلام عزیز دلم...تو خیلی خوب پیانو میزنی... من عاشق کارتم...

من: سلام...ممنونم ولی اونطوری که شما تعریف میکنید هم نیست...

متین: حالا این صحبتا باشه برای بعد سهیلا جان...الان همه ایستادن بذار معرفی کنم بعد. خب...کجا بودیم؟ آها...این سه نفر...

رامتین پرید بین صحبت متین:

-همون سه تفنگ دار خودمون...

یکی از اون سه نفر گفت:

romangram.com | @romangram_com