#من_یا_اون_پارت_171
مامان: وای تبسم میدونی مادرش کی بود؟
-نه کی بود؟؟
مامان: دوست دوران رهنمایی تا دبیرستانم... آخر دبیرستان چون رشته های مختلف توی دانشگاه قبول شدیم از هم جدا شدیم و بعدشم چون سارا اینا خونه شون رو عوض کردن دیگه کم کم رابطه مون قطع شد... حالا بعد از 30 و خرده ای سال دیدمش. به خاطر همینم دعوت فرداشون رو قبول کردم و تو رو میخوام با متین بفرستم...
من: واو...چه جالب! راستی این دعوته قضیه اش چیه؟
-سارا وقتی که منو دید اومد جلو و منم بلافاصله شناختمش. بعدشم وقتی گفتم که مادر توام گفت که متین گفته میخواد تو رو برای فردا با خانواده ت دعوت کنه به باغشون... خودشم ازمون دعوت کرد و منم قبول کردم. بعدشم از رفتارای متین مشخصه که تو رو دوست داره... تو هم که دوستش داری پس بهتره یکمی بیشتر با هم باشید و همو بهتر بشناسید. راستی این متین چقدر آقا و با ضخصیت و از همه مهمتر با ادبه...
من: من که بهتون گفته بودم...
-آره ولی فکر نمیکردم در این حد باشه...الحق که سارا بچه های خوبی رو تربیت کرده...
من: نه که شما نکردید...!
-چرا عزیز دلم...من تو رو خیلی خیلی خوب تربیت کردم و الانم یه خانم با شخصیت و مؤدب و مفید تحویل جامعه دادم ولی ترنم... تبسم احساس میکنم ترنم رو بد تربیت کردم...
من: نه مامان خوشگلم...الهی قربونتون برم شما روشتون برای تربیت منو ترنم یکی بوده...این ذات خود ترنم....از دب زیادی بدش میاد و اسمش رو میذاره لوس بودن... اونم دیگه خدا رو شکر با یه آدم خوب ازدواج کرده و خوشبخته...درسشم که داره میخونه... پس دیگه غصه نخورید.
دیگه تا خونه هیچ حرفی نزدیم. همش داشتم به فردا فکر میکردم. خیلی هیجان داشتم براش. وقتی رفتیم خونه زود شب به خیر گفتم و رفتم خوابیدم تا فردا صبح خواب نمونم. صبح ساعت 6 با صدای زنگ ساعت رو میزی م از خواب بیدار شدم و زود رفتم یه حمام کردم و برگشتم توی اتاقم و یه شلوار جین آبی انتخاب کردم و پوشیدم. یه زیر سارافونی سفید هم پوشدم و روش هم سارافون جین همرنگ شلوارم رو پوشیدم و یه آرایش مختصر هم در حد فر مژه و رژ ژله ای صورتی هم روی صورتم انجام دادم و موهامو خشک کردم و جمع کردم بالای سرم. شال سفید با طرح های آبی هم سرم کردم و مثل همیشه خیلی کم عطر زدم. کتونی های آل استار آبی و سفیدمو هم پام کردم و کوله ی آبی رنگی برداشتم و وسایلی که لازم داشتم رو ریختم داخلش. بعدشم رفتم پایین و یه کم صبحانه خوردم. رأس ساعت 7 گوشی زنگ خورد. با دیدن اسم متین چایی پرید توی گلوم. دو سه تا سرفه کردم و همون طوری که اشکامو پاک میکردم جواب دادم:
-بله؟
متین: سلام تبسم...صبحت به خیر... بیداری خانم؟؟!
romangram.com | @romangram_com