#من_یا_اون_پارت_15


-کدوم؟ اگه میشه بیاید و نشونم بدین...

و خودش جلوتر رفت. همین که از در خواست بره بیرون ترنم جلوش سبز شد.... پسره کپ کرد! با تته پته گفت:

-شما که الان پشت سرم بودید...

برگشت و منو نگاه کرد... همینجوری موند. ترنم که فهمید اوضاع خیطه جیم زد. یارو دوباره برگشت سمت ترنم که دید نیست. فکر کرده بود من جن م!! یه بسم الله گفت و غش کرد!!!! منم ترسیده بودم سریع رفتم پیش ترنم و دو تایی فرار کردیم... آخ که چقد اون روز خندیدیم!!!

ترنم هم مثل من یاد اون وز افتاده بود و داشت میخندید...

-حالا بیا این دفعه رو بپوشیم دیگه خوش میگذره...

قبول کردم و منم مثل خودش یه مانتوی مشکی با شال و شلوار مشکی پوشیدم و چتری هامو ریختم توی صورتم و یه برق لب و یکم رژگونه ی صورتی زدم و مژه هامو با ریمل حالت دادم و کالج های مشکی ورنی مو هم پام کردم و با هم از در خونه رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم. ترنم نشست پشت فرمون و منم نشستم کنارش. وقتی سنا و لیندا و پارمیدا رو سوار کردیم رفتیم یه کم دور زدیم و بعدشم پارمیدا در گوشم گفت:

-تبسم اشکان میخواد با شایان دعوا کنه... میشه بریم ببینیم چی میشه؟ من نگرانم...

من: شایان کیه؟

-دوستِ پروانه ست...

من: همون دختره که اون روز دیدیمش؟

-آره...

سری تکون دادم و به ترنم گفتم:


romangram.com | @romangram_com