#من_یا_اون_پارت_134
-واقعا که... این چه وضع وارد شدنه؟ وسط تمرین... اه...
ترنم: بی ذوق... منو بگو اومدم بگم داری خاله میشی...
-اِ ترنم زشته یواش تر...
ترنم: اه ولمون کن بابا... خب مگه چیه؟ عجب آدم بی ذوقی هستیا... میگم داری خاله میشی الاغ...
یه لحظه همینطوری نگاش کردم... یه جعبه شیرینی و گل هم دستش بود... تازه متوجه شدم چی گفته... با خوشحالی گفتم:
-وای ترنم راست میگی؟ عزیزم تبریک میگم بهت... وای مامان کوچولو...
از اونجایی که ترنم خیلی بلند بارداری ش رو اعلام کرد همه شنیدن... رامتین گفت:
-تبریک میگم ترنم خانم... والا اون جوری شما با گل و شیرینی اومدی تو گفتم لابد اومده خواستگاری...!!
ترنم: گلو که واسه ی خواننده ی عزیزم آوردم... شیرینی هم به خاطر مامان شدنمه...
و رفت و مشغول پخش شیرینی شد... من داشتم فکر میکردم که خواننده ی مورد علاقه ی ترنم تتلواِ...یعنی اون قراره امروز بیاد اینجا؟؟!!! وای فکرشو بکن.. میاد اینجا و میگه:
اومدم از رشت وامدم بی برو برگشت اومدم... آآ... بیا وسط...
از تصور این صحنه لبخند زدم. البته در درون داشتم میمردم از خنده ها.. این لبخند فقط توی ظاهرم بود! بیخیال شدم و دوباره رفتیم سر تمرین... دیگه آخراش بودیم و سه چهار تا میزان مونده بود که بهرام اومد تو و با صدای بلندی گفت:
-بچه ها اومد ...اومد...
همه دویدن سمت در به جز من و متین... با بهت گفتم:
romangram.com | @romangram_com