#من_یا_اون_پارت_132
-مراقب خودت باش خانمِ...تبسم...خدانگهدارت
مطمئن بودم میخواست بگه «مراقب خودت باشه خانم کوچک...» ولی به جاش یکم مکث کرد و گفت خانم تبسم..! هه چه مسخره... خانم تبسم! هی خدا آخر و عاقبت ما رو هم به خیر بگذرون...
فصل ششم
امروز اولین روز اجرای کنسرت بود. کنسرتی که بیشتر از یک ماه من و بچه های گروه براش زحمت کشیده بودیم و تمرین داشتیم. حتی نمیدونستیم خواننده کیه... شایدم بچه ها میدونستن ولی من چیزی در این مورد نپرسیده بودم و کسی هم چیزی بهم نگفته بود. دانشگاهم هم خیلی خیلی خوب پیش میرفت. فعلا هم به خاطر از راه رسیدن سال نو تعطیل بود. وااای دانشگاه رو بیخیال من برای اجرا استرس داشتم... مدام در حال پیچوندن دستام بهم بودم...کاری که خیلی کم پیش میومد انجامش بدم... متین اومد روی استیج و گفت:
-خب بچه ها...همه چیز آماده ست... تا دو ساعت دیگه خواننده مون هم میاد و 7ساعت دیگه هم اجرا شروع میشه. و من میخوام ازتون خواهش کنم برای آخرین بارقبل از اومدن ایشون یه تمرین داشته باشیم...پس لطفاً همه سرجاهاشون باشن...
خودش هم رفت پشت جاز و آماده شد. وسطای تمرین بودیم که یهو استپ کرد. بقیه هم وایسادن. رو به من گفت:
-راستی تبسم... یه جاهایی از آهنگ هست... یه سری دکلمه و زمزمه و همراهی داره... تو صدات خوبه... میتونی اون قسمتارو بگی؟
خواستم جواب بدم که یهو رامتین گفت:
-ببینم...تو از کجا میدونی تبسم صداش خوبه؟
متین یکمی هول شد ولی خودش رو نباخت و گفت:
-وا!...رامتین حرفا میزنیا... خوب وقتی صحبت میکنه معلوم میشه دیگه...
رامتین: د ن د... نشد... هم خودت و هم من خوب میدونیم که تا یکی نخونه نمیشه فهمید صداش خوبه یا بد.... حالا زود باش بگو تبسم کی برات خونده ها؟!
همه ی بچه ها باهم گفتم:
-اوووووو...
romangram.com | @romangram_com