#من_یا_اون_پارت_123
آقاهه لبخندی زد و گفت:
-خیلی خوشبختم... من مهیار افشار هستم... قراره از این به بعد توی گرو کیبورد (یا همون اُرگ) بزنم...
من: بله... خیلی خوشبختم. من تبسم امیری هستم پیانو میزنم و ایشونم همونطور که گفتم خواهر دوقولوی من ترنم جان هستن...
ترنم و مهیار هم از آشنایی با هم ابراز خوشبختی کردن. مهیار با حیرت گفت:
-ولی واقعا شما دو تا خیلی خیلی بهم شباهت دارید... آدم فکر میکنه یه نفرید...
زیر لب گفتم:
-یه بار یه نفر فکر کرد یه نفریم برای هفت پشتمون بسه...
با اجازه ای گفتم و رفتم پیش نسیم و با هم مشغول حرف زدن درباره ی شباهت منو ترنم شدیم که یه دقیقه بعد ترنم هم اومد پیشمون و سه تایی مشغول صحبت شدیم. چند دقیقه بعد متین با اخمای در همی اومد و اعلام کرد که همه بریم و آماده بشیم برای تمرین. تمرین امروز هم مثل روز قبل یه مرور کوچیک کردم و رفتم نشستم پشت پیانو. ترنم از استیج رفت پایین و روی یکی از صندلی ها نشست منتظرمون. متین دو تا چوب هایی رو که مخصوص سازی بود که مینواخت رو به دست گرفت و دو تا ضربه باهاشون زد و بعد شروع کردیم به زدن. اواسط تمرین بودیم که یهو صداها به هم مریخت... مهیار بود که خراب کرده بود. با ناراحتی گفت:
-اوه...واقعا متأسفم... خطا رو باهم قاطی کردم و کلا همه چی خراب شد...
متین با تشر گفت:
-ببین آقا مهیار اینجا ما وقت زیادی نداریم... بهتره حواست رو بیشتر جمع کنی...
مهیار: آره حق با تواِ... از کجا شروع کنیم؟
-از دو تا میزان قبل... سه دو یک...
romangram.com | @romangram_com