#من_یا_اون_پارت_121


بهرام: سلام.. همچنین... من معذرت میخوام ولی اگه بیشتر ادامه میدادید حتما به جرم قتل عمد من می افتادید زندان!

هر دو خندیدیم و اون خواست همراهی مون کنه که ترنم گفت:

-آقا بهرام میشه خودمون بریم؟ آخه من بد جور هوس کردم برم زندان! میخوام یکم سر به سر بچه ها بذارم... ببخشیداااا

بهرام: خواهش میکنم... حتما بفرمایید...

تشکر کردیم و راه افتادیم سمت بچه های روی استیج. نسیم داشت از کنارم رد میشد که دستشو گرفتم و گفتم:

-سلام... خوبی؟

وایساد و با دیدن خندید و گفت:

-سلام مرسی... این کیه پشتت وایساده؟

ترنم از پشتم اومد بیرون و گفت:

-سلام... من ترنمم...

نسیم لحظه ای مات ما رو نگاه کرد اما بعدش در حالی که ترنم و منو در آغوش میکشید گفت:

-پس اون دوقلویی که تبسم میگفت تویی... خیلی باحاله شما دو تا کر همید، با هم مو نمیزنید... مثله...

رامتین که داشت حرفامون رو گوش میداد با پوزخند گفت:


romangram.com | @romangram_com