#من_یا_اون_پارت_120
من: دخترا ازدواج میکنن خانم تر و متین تر میشن این برعکسه...
-ای بابا اینا انقده خانواده ی باحالی دارن.. همه لاتی حرف میزنن حال میکنم...
من: وای خدای من ترنم... تو اون دختری نیستی که مامان تربیتش کرده بود.
-بیـــــــــــخیــــــال....
سری تکون دادم و هردو در کنار هم در حالی که هر دو پالتوی کاراملی با شلوار و شال قهوه ای سوخته پوشیده بودیم وارد سالن شدیم... اولین نفر بهرام بود که با خنده جلو اومد و گفت:
-سلا تبسم خا...
همین جوری موند... یه نگاه به من و بعدم یه نگاه به ترنم کرد و گفت:
-تبسم خانوم؟؟!!
هر دو گفتیم:
-بله...؟؟
-فکر میکنم چشمام ضعیف شده... آخه دو تا میبینمتون!!
ترنم زد زیر خنده و من گفتم:
-نه نگران نباشید آقای بهادار... ایشون خواهر دوقلوی من هستن... ترنم. ترنم جان ایشون هم آقای بهرام بهادار هستن... یه جورایی ایشون گروه رو کنار هم جمع کردن.
ترنم: سلام آقا بهرام خیلی خوشبختم...
romangram.com | @romangram_com