#من_یا_اون_پارت_112

من: آقای خالقی... من اگه امکانش باشه بعداً با شما درباره ی این موضوع صحبت میکنم... شما کی وقت دارید؟

-من؟... الان چطوره؟

من: اگه کارِ دیگه ای با من نداشته باشن... خوبه.

-نه کار دیگه ای نیست... برنا من زود بر میگردم...

بهرام: باشه... پس خانم امیری اگه تونستید فردا هم بیاید تا با محیط اطراف و وظیفه ی کاملتون آشنا بشید...

سری تکون داد و همراه متین خارج شدیم. متین دستشو به سمت ماشینش گرفت و گفت:

-اگه اشکالی نداشته باشه با ماشین من بریم یه جای مناسب صحبت کنیم...

من: نه خواهش میکنم... اشکالی نداره... البته عذر میخوام که مزاحمتون میشم...

-خوهش میکنم... بفرمایید.

من سوار شدم و اونم نشست پشت رول و حرکت کرد. بعد از چند دقیقه جلوی یه کافی شاپ نگه داشت و با هم پیاده شدیم. وقتی نشستیم گفت:

-خب... چی میل دارید؟

من: نسکافه با کیک شکلاتی...

دو تا از همون رو سفارش داد و گفت:

-خب... من منتظرم...

romangram.com | @romangram_com