#من_تو_او_دیگری_پارت_54

سایه لبخندی زد وگفت: نه به خدا فری جون ...

فرنگیس دستش را کشید و او را به سمت اشپزخانه برد وگفت: پس چی میگفت؟ انگار داشت باهات دعوا میکرد؟

سایه: نگران نباش... حل شد ... فقط یه ذره ادم نچسبیه... ولی خوب در کل میشه باهاش کنار اومد....

فرنگیس: یه جور بگیرش تو مشتت... اکی؟

سایه لبخندی زد ویک شات جین برای خودش ریخت وبا لبخند گفت: اکی ... ولی از اونا نیست که به ادم زرتی رو بده ها... کلی وقت می بره ... اشکال که نداره؟

فرنگیس: تو اینو فعلا نگهش دار.... من حالا حالاها باهاش کار دارم...

سایه: میگم فری جون ... تو که اینقدر هواخواهشی ... واسه چی خودت نرفتی پیش قدم بشی؟

فرنگیس: فکر کردی اینقدر گاگوله؟ طرف من نمیومد.... هرچند هنوزم شک دارم ... ولی ...

نفس عمیقی کشید وسکوت کرد.

سایه شات دیگری برای خودش پر کرد و فرنگیس با تشر گفت: م*س*ت کنی و اویزونش بشی من میدونم و تو.... خوش ندارم از این یه شکم بالا بیاری... شیر فهم شد؟

سایه: اکی بابا ... فری جون یهو جنی میشی ها....

فرنگیس با اخم گفت: بلند شو برو یه ذره واسش موس موس کن... چشم نگین و گرفته....

سایه با غرو لند گفت: اه ه ه ... نشد ما یه لقمه برداریم این تحفه ی نطنز عین مگس دورش نچرخه.... حالا چی میشد این امشب اینجا نیاد؟

فرنگیس: پاشو کم نق نق کن... نمیشه بخاطر خوشایند تو مشتری هامو پر بدم که...

سایه از جا بلند شد وگفت: راستی فری جون... امشب باید بسازیما....

فرنگیس لبخندی زد وگفت: نترس سایه جون ... واست امشب برنامه دارم... تو فقط هوای این شاه پسر و داشته باش... نگران هیچی هم نباش... یه جنس اعلا واست جور کردم ...

سایه لبخند عمیقی زد وگفت: فدای فری جون...

فرنگیس لبخندی زد وگفت: برو هواشو داشته باش... از دخترای مغرور خوشش میاد ....

سایه : میدونم.... ولی زیادی مثبت نیست؟ بخدا اینو با سعید مقایسه میکنم فکر میکنم زیادی فرشته است....

فرنگیس لبخندی زد و درحالی که به برانوش خیره شده بود گفت: برو .... یه خرده واسش ناز کن... برو تا نگین قرش نزده...

سایه: ای به چشم... واز اشپزخانه خارج شد و کنار برانوش ایستاد ....

فرنگیس هم به انها چشم دوخته بود ... !

نگین تند خودش را به سایه رساند وگفت: این پسره از اونا نیست که دم به تله بده ... به ماده سگ حالی کن که سن وسالی ازش گذشته ....!

سایه با تعجب گفت: دم دراوردی مارمولک.... تو کار بزرگترت دخالت نکن...

نگین: یه نگاهی به خودت بنداز... این پسره رو سه سوت میتونی بگیری تو مشتت ... واسه ی چی میخوای با یکی مثل فرنگیس تقسیمش کنی؟ هان؟


romangram.com | @romangram_com