#من_تو_او_دیگری_پارت_23
پشت میزش نشست ... یعنی فهمید که بخاطر تلافی حرف صبح این عکس العمل را نشان داد؟ واقعا که عجب ادم بی شخصیتی بود ... صد رحمت به مرصاد.
حداقل شعور اجتماعی بیشتری داشت.
البته از لحاظ قیافه هیچ شباهتی بهم نداشتند... پس مازیار انها را میشناخت.... مگر دستش به مازیار نرسد.
قبل از اینکه پدر ومادرش به لندن سفر کنند فرح جون مادر مازیار از واحد رو به رویی پرسیده بود و میدانست که انجا خالی است... پس پیشنهاد منزل هم کار مازیار یا فرح جون بوده است احتمالا...
در کامپیوترش فرو رفت. خودش بود خوب حالش را گرفت. پسرک مغرور چندش اور!!!
*************************************************
کیفش را در اتومبیلش پرت کرد.
پس مدیر عامل شرکت بود ... با ان فیس وافاده اش ... نمیدانست چرا اینقدر از نگاه و حرکاتش بدش امده بود ان هم فقط در یک لحظه .... صبح در پارکینگ هم اگر محترمانه تر عذرخواهی میکرد یا حداقل نگاهش میکرد و چشم در چشم عذرخواهی میکرد ... یا کلا با چشم غره و از بالا به پایین نگاهش نمیکرد الان اینقدر میل نداشت دودستی خرخره اش را بگیرد و خفه اش کند.
از ان دختر های مغرور وپر فیس وافاده و تیتیش بود.
گاز کمری اش را گرفت ودر حالی که هندزفری اش را روشن میکرد وصدای ضبط را کم میکرد صدای مازیار در گوشش پیچید.
مازیار: بله؟
برانوش: بله و مرض... این کی بود دیگه...
مازیار با تعجب گفت: کی کی بود؟
برانوش: سرکار خانم مهندس ارمیتا ارمند؟
چقدر اسم یخی دارد ... دقیقا تنها صفتی که به شخصیتش هم میداد.با خودش فکر کرد ... وقت ندارم... به درک...من خودم به هزار نفر وقت میدم ... شنبه...به همین خیال باش!
با داد گفت: این که همون همسایمونه؟
مازیار با خنده گفت: خوب باشه ... مگه چیه؟
برانوش حرصی گفت: تو به من ادم معرفی کردی؟ اینکه عین سگ پاچه میگیره؟
مازیار: اولش اونطوریه.... میخواد زهر چشم بگیره... بعد درست میشه... وبا خنده گفت: چی بهت گفت؟
برانوش با حرص گفت: حالا یه عمرم باید تو خونه تحملش کنیم؟ مازیار دستم بهت برسه میکشمت....
مازیار خندید وگفت: چیه؟ بد زده تو برجکت.... نگران نباش... دختر بدی نیست... فقط یه خرده بد قلقه...
برانوش: این همونه که میخواستی بگیریش؟
مازیار با خنده گفت: من که نه ... مامانم میخواست برام بگیرتش...
برانوش با داد گفت: مگر دستم به مامانت نرسه... این خونه بود به ما معرفی کرد؟
مازیار فقط میخندید و برانوش با داد و بیداد گفت: دختره ی احمق به من میگه تا شنبه وقت ندارم.... دلم میخواست بزنم تو صورتش... بگم من خودم روزی به دوهزار نفر وقت میدم...
romangram.com | @romangram_com