#من_تو_او_دیگری_پارت_155

برانوش اهسته گفت: داری چیکار میکنی؟

مرصاد: بیداری؟ هیچی... قراره با افسانه بریم کوه... میای؟

برانوش:ساعت چنده؟

مرصاد: پنج ونیم...

برانوش که دیشب نخوابیده بود کش وقوسی امد و گفت: فکر نکنم...

مرصاد : خیلی خوب ... من رفتم...

برانوش هنوز درهال ایستاده بود ...

مرصاد در را باز کرد که با دیدن افسانه و ارمیتا که به شدت خواب الود بود و کوله به دست ، چشمهایش را گرد کرد. ارمیتا هم قرار بود بیاید؟

مرصاد لبخندی زد و گفت:برانوش نمیای؟

ارمیتا با خواب الودگی گفت: حالا چه وقت کوه رفتنه... شما دو تا خسته نیستید... دیشبم که دیرخوابیدیم!

برانوش که اصلا نخوابیده بود ... جلوی در ابراز وجود کرد وسلام کرد.

ارمیتا میان خمیازه فقط سری تکان داد...

افسانه با هیجان گفت: برانوش نمیای؟

برانوش به ارمیتا که پلک هایش را ایستاده بسته بود نگاهی کرد و گفت: نگین و چیکار کنم؟

مرصاد: خوب سر راه میذاریمش خونه ی مامان... نرگس مراقبه...

برانوش: اگر ده دقیقه صبر کنید میام...

مرصاد لبخندی زد و رو به افسانه و ارمیتا گفت:خوب بیاین تو یه قهوه اماده کنم... اینم حاضر بشه...

ارمیتا از خدا خواسته ... فقط دوست داشت یک جا ولو شود و ادامه ی خوابش را ببیند... لعنتی نمیشد هربار هربار افسانه را تنها بفرستد... این عشق بازی های این دو نفر خواب و خوراک را از او گرفته بود!

روی مبل ولو شد و سرش را به پشتی تکیه داد...

برانوش نگین را اماده کرد... نگین خواب وبیدار بود... لباسی تنش کرد و پوشکش را تعویض کرد ...

کوله ی کوهش که اکثر اوقات فراهم و اماده بود را از کمد بیرون اورد. جین و تی شرتی پوشید... به دستشویی رفت و دست ورویش را شست ... مسواک زد و دوباره به اتاق برگشت ، کاپشن سورمه ای اش را هم برداشت... کمی عطر زد و کوله به پشت و نگین به ب*غ*ل از اتاق خارج شد.

ارمیتا به نظرش خواب بود... مرصاد در اشپزخانه چهار قهوه اماده کرد و به هال امد...

بعد از صرف قهوه ،افسانه و ارمیتا با دویست وشش ارمیتا و پسرها هم با اتومبیل برانوش به سمت تجریش حرکت کردند. ابتدا به منزل بانو تا نگین را دست نرگس بسپارند و بعد هم به سمت مکان مربوطه راه افتادند ... ارمیتا خوابش پریده بود ...

به ارامی راه میرفت... با توجه به ان موقعیت مکانی وزمانی زیادی شلوغ بود!

درواقع هوای شش صبح کوه که همراه با سوز زم*س*تانی بود باعث میشود فکر نکند قبلا چقدر خوابش می اید!


romangram.com | @romangram_com