#من_تو_او_دیگری_پارت_151

نفسهای داغش به صورت ارمیتا برخورد میکرد.

هنوز در چشمهایش زل زده بود ... هنوز نفس گرم و بوی عطر برانوش را استشمام میکرد... گوشش هم مشتاق شنیدن ادامه ی جمله بود.

برانوش نزدیکتر شد... داشت به سمت لبهایش می رفت... قبل از تکمیل جمله اش ...

زنی اعلام طبقه کرد و در اسانسور باز شد... فرح و مازیار منتظر اسانسور بودند برانوش به عقب پرید و ارمیتا تکانی خورد.

مازیار لبخندی زد و گفت:برانوش تولدت مبارک... دیگه ما بریم....

رو به ارمیتا که از فرح خداحافظی میکرد و مانتویش را پس میداد گفت: نخوردیم نون گندم اما دیدیم دست مردم....

ارمیتا: خب چی؟

مازیار لبخند کجی زد وگفت:برانوش پسر خوبیه.... هوای همو داشته باشید....

ارمیتا کلافه گفت:مازیار خواهش میکنم بس کن...

مازیار: غاز هم بود از دیدن رفتارای شما دو تا میفهمید... برادرانه برای جفتتون ارزوی خوشبختی میکنم...

با گیجی گفت: مازیار این وقت شب م*س*ت کردی زده به سرت...

و بی توجه به بقیه وارد خانه شد. نگین در روروئکش بود.

او را ب*غ*ل کرد و لحظاتی بعد از خاله و مهربان ودیگر اعضا هم خداحافظی کردند.

هیچ میلی به فکر کردن به لحظات پیش را نداشت... حتی کنجکاوی اش هم تحریک نشده بود که بداند برانوش چه چیزی را میخواست پیشنهاد بدهد!

به نگین نگاه میکرد...

نگین دو دستی به صورتش میزد ... برانوش هم برایش شکلک درمی اورد...

به ساعتش نگاهی انداخت... پس داشت رام میشد... بیمارستان... پشت بام... ساعت ... فروش اتومبیلش... او را مرد میدانست... پس نقشه ها تا الان خوب پیش رفته بود!

لبخندی زد و به او نگاه کرد که همراه خواهرش در اشپزخانه مشغول جمع وجور بودند.

مرصاد با جارو برقی به جان هال افتاده بود.

هدف هم در اشپزخانه طبق اصرارهای افسانه داشت میوه ها را جا به جا میکرد هرچند هنوز با کمک به خانواده ی برومند مشکل داشت ولی افسانه بود دیگر... بهرحال داشتند فامیل میشدند!

نگین سرحال بود یعنی وقتی اکثر وقت مهمانی غرق خواب بود خوب مسلما ساعت دوازده شب بسیار سرحال بود و دلش میخواست بازی کند.

نگین با صدای جاروبرقی با تف وبزاق دهانش بووو بووو میکرد...

مرصاد جا رو برقی را خاموش کرد و پایش را روی پدال سیم جمع کن جارو برقی گذاشته بود و نگین داشت به جمع شدن تند سیم ها نگاه میکرد...

مرصاد رو به برانوش گفت: شازده بلند شو یه کاری بکن...

برانوش لبخند کجی زد وگفت: من بچه ب*غ*لمه...


romangram.com | @romangram_com