#من_تو_او_دیگری_پارت_135

سایه با گیجی گفت: مگه بهش نگفتی که ...؟

فرنگیس: حالا... من واسه این پسر برنامه زیاد دارم... باید یه چکی ازش بستونم که کل بدهی و طلبم صاف بشه...

سایه: مگه نگفتی اگر بفهمه خرد میشه...

فرنگیس: پول خرد شدنشم میده...

سایه : چی از جونش میخوای؟

فرنگیس : فکر کن جونشو... میدونی اگر بمیره کل مال و منالش به من و تو میرسه؟

سایه: اون یه بچه داره!

فرنگیس لبخندی زد وگفت: من حساب رسیم درسته خانم... حساب همه چیز و کردم...

سایه پوزخندی زد وگفت: تو فقط ادعای زرنگیت میشه... حالا من چیکارم؟

فرنگیس: تو رُل خودتو بازی کن ... طبق برنامه... من واسه ی این کار زحمت کشیدم... تو هم حق نداری خرابش کنی!

سایه دستهایش را مشت کرد وگفت: ببین من اگر نخوام کاری بکنم ... منو مجبور نکن... مجبورم نکن همه چیز وبهش بگم...

فرنگیس درحال مصرف بود ... در اثر نئشگی سری تکان داد و گفت: تو راحت باش...

سایه از اتاق خارج شد... تمام هنرش این بود که گرفتار مصرف مداوم نشود... همان تفننی کشیدن هم برای هفت جدش بس بود.

مانتویی پوشید و روسری اش را روی سرش پرت کرد.

بی توجه به موهای بلوندش که نا مرتب روی پیشانی اش ریخته بودند از خانه بیرون زد.

کیفش را روی شانه مرتب کرد ...

موبایلش را از حالت سایلنت خارج کرد.

شارژ نداشت ... به سمت دکه ای رفت و شارژی خرید...

هنوز کد مربوطه را وارد نکرده بود که دوستش کیمیا زنگ زد.

حوصله اش را نداشت برای همین با کلافگی گفت:بله؟

کیمیا: احوالات سایه خانم...

سایه: سلام خوبی؟ کاری داشتی؟

کیمیا:سرکاری؟

سایه یک لحظه چشمش را بست و باز کرد... با کلافگی گفت: نه ... طوری شده؟

کیمیا:پسر پیشته؟


romangram.com | @romangram_com