#من_تو_او_دیگری_پارت_126
عق زد و مایع غلیظ وقرمزی که به سیاه میزد روی رو تختی سفید ریخت. چشمهایش را بست حالش از خون بهم میخورد. گیج و منگ با درد و سوزش معده اش کلنجار میرفت.
صدای سرفه هایش انقدربلند بود که مرصاد را به اتاق بکشاند... مرصاد با هول به سمتش رفت چانه اش را در دستش گرفت وگفت: برانوش چت شد؟
مسلما انقدر اوضاعش خوب نبود که قادر به پاسخ گویی باشد...
او را رها کرد و از اتاق خارج شد... در واحد رو به رویی را زد. افسانه با هول گفت:مرصاد این چه طرز در زدنه ...ب...
مرصاد بی توجه به غرغرش گفت: میشه از خواهرت خواهش کنی ماشینشو...
ارمیتا بی توجه به نوع پوشش جلوی در ظاهر شد وگفت: چی شده؟
مرصاد با هول گفت: برانوش حالش بهم خورده میخوام ببرمش بیمارستان...
ارمیتا با دهان نیمه باز به دستهای خونی مرصاد خیره شد و گفت: خوب ... خوب باشه سوئیچو میخوای؟
مرصاد به سمت واحدشان رفت وگفت: اگر میشه کمکم کن... من برم برانوش بیارم...
ارمیتا بدون هیچ فکری روی تاپش یک مانتوی نخی پوشید و شالش را روی سرش پرت کرد. خون برای چه بود ... افسانه هم متعاقبا خشک شده بود... ارمیتا کیف و عابربانکش را برداشت و رو به افسانه که گفت: منو بی خبر نذار، باشه ای گفت و درنهایت خودش را داخل اسانسور پرتاب کرد.
ماشین را فورا از پارکینگ خارج کرد ... در کوچه دور زد و منتظر ماند.
با دیدن قامت مرصاد که برانوش را کول کرده بود در عقب را فوری باز کرد.
برانوش سبک به نظر نمی امد مرصاد قوی بود!
پس افسانه برایش مثل پر می ماند...
سرش را تکان داد و پشت فرمان نشست...
مرصاد یک لحظه م*س*تاصل ماند عقب بشیند یا جلو... ارمیتا که راننده نبود.
با صدای ارمیتا که خودش پیشنهاد کرد عقب بنشیند در اتومبیل را نبسته ارمیتا حرکت کرد.
مرصاد نفس عمیقی کشید وگفت: لطفا برو سمت بیمارستان ...
ارمیتا از اینه نگاهی به مرصاد کرد وگفت: اونجا که خیلی دوره....
ترجیح میدم اون برانوش و ویزیت کنه.on call مرصاد: اونجا کار میکنم بهتره... امشب یکی از همکارام
ارمیتا:پارتی بازی؟
مرصاد لبخند محوی زد ... هرچند شوخی خوبی بود ولی ان لحظه فرصت خندیدن را نداشت. از اینه نگاهی به پیراهن خونی برانوش ورنگ پریده اش کرد.
دلش سوخت... لابد امروز روز بدی را گذرانده بود... لابد؟ صحنه ی پشت بام را مسلما فراموش نکرده بود. پسره ی چندش لوس... یا گریه میکرد یا حالش بهم میخورد!
از اینه به مرصاد نگاه کرد وپرسید: چی شده؟
مرصاد:فکر کنم دچار خون ریزی معده شده ...
romangram.com | @romangram_com