#من_تو_او_دیگری_پارت_117

ارمیتا : تو درجریان زندگی من بودی و هستی... من ترجیح میدم ازدواج نکنم... واگر هم روزی تصمیم گرفتم چنین حماقتی وانجام بدم با کسی باشه که حس کنم عاشقشم یا ...

مازیار:میدونی گاهی فکر میکنم رامین احمق ترین نابغه ای بود که در عمرم دیدم!

ارمیتا لبخندی زد وگفت: منم همین فکر ومیکنم... بهتره راجع به یه مرده حرف نزنیم. ولی حسم بهم میگه اگر اون فوت نمیشد ... یعنی اگر اون با من بهم نمیزد و یک هفته ی بعد کارت عروسیش با دخترخاله اش و اگهی ترحیمش باهم به دستم نمی رسید هیچ وقت این ادمی که اینجا رو به روت نشسته نمیشدم!

یه جورایی ازش ممنونم...

مازیار لبخندی زد و چیزی نگفت.

ارمیتا به حرفهایش ایمان داشت. واقعا اگر ان خاطرات را نداشت ... ان تجربه ی نه تلخ نه شیرین را نداشت... ان اتفاقاتی که نمیدانست چه صفتی برایشان برگزیند را درزندگی اش نچشیده بود... الان این نبود!!!

با صدای مازیار از افکارش پرت شد.

مازیار : پس دیگه سماجت نکنم؟

ارمیتا: اره ممنون میشم... دختر خوب زیاده ...

مازیار سری تکان داد وگفت:باشه دیگه بهت اصرار نمیکنم... ولی فکر میکنم خوشبختی با تو خیلی رنگ قشنگی داشت.

ارمیتا: هرگلی یه بویی داره... بهتره یکی و پیدا کنی که بهت بیاد و خوشبختت کنه ... من ادمی نیستم که بتونه یه رنگ خوب و روشن وبهت هدیه کنه ...

مازیار:واقعا... اگر کمی رام ومطیع بودی...

ارمیتا:سرکش بودن عالم خودشو داره!

مازیار خندید وگفت:باشه ... دیگه اصراری نمیکنم.

ارمیتا:این شعور بالای تو رو میرسونه...

مازیار طبق معمول دفعات قبلی اچمز شد و سکوت کرد.

ارمیتا حس کرد بهترین غذای ایتالیایی است که تا به حال خورده است!

در رستوران از مازیار خداحافظی کرد.

نمیتوانست باور کند حتی دوست داشتنش هم واقعی است... بیشتر ترجیح میداد فکر کند مازیار چون پسری زیر سلطه ی مادرش است اجباری به او علاقه پیدا کرده است.

پس نمیتوانست فکر کند که باعث شکستن دل یک جوان عاشق پیشه شده است!

ضبط را روشن کرد و با سرعت به سمت خانه راند. ساعت نزدیک هشت شب بود.

یک ربع این طرف و ان طرف افسانه را تا مرز کشتن می برد.

شاید چون زیادی آن تایم بودو مدیریت در تنظیم وقت خوبی داشت یک بار دیرکردنش موجبات نگرانی افسانه را فراهم میکرد.

با دیدن اپارتمان نفس عمیقی کشید و وارد پارکینگ شد.

هنوز ماشین را درست پارک نکرده بود که صدای موبایلش درامد.


romangram.com | @romangram_com