#من_تو_عشق_پارت_9
مناسبی نیست با مامان درباره میلاد حرف بزنم.
**************************
چشمامو به زور باز کردم.تمام دیشب رو به چیزایی که شنیده بودم فکر میکردم.
خدارو شکر کردم که امروز کلاس ندارمو بازم میتونم بخوابم.اما تا خواستم چشمامو
ببندم در باز شدو مامان اومد تو.خواب از کلم پرید چون حدس میزدم میخواد
باهام حرف بزنه.بلند شدمو رو تخت نشستم.
ــ صبح بخیر مامان
ــ صبح بخیر عزیز دلم.گفتم امروز کلاس نداری بیام بیدارت کنم یکم باهم حرف
بزنیم.ها؟
ــ حرف بزنیم؟درباره چی؟
ــ حالا میفهمی.زود لباساتو عوض کن بیا تو سالن پایین
ــ باشه.
دیگه کامل خواب از کلم پریده بود،میخواستم هرچه زودتر ببینم جریان چیه.
romangram.com | @romangram_com