#من_تو_عشق_پارت_71
ــ اااااا .... چطور تونست به من نگه ...
ــ حالا که چیزی نشده ... تازه هنوز چیزی قطعی نیست
ــ ای ترانه مارمولک ...
خنده بلنتری کرد و سرش و عقب برد...به حالت اعتراض اسمشو صدا زدم
ــ فرهاد
ــ جانم...
از این کلمه ناگهانی هر دو لحظه ای شوکه بودیم و به هم نگاه کردیم...من زودتر به خودم اومدم...
ــ چیزه ... میگم ... باشه...قضیه طلاق و میزاریم برای بعد از عروسی
از جا بلند شدم تا اشپزخونه رو ترک کنم که با صداش ایستادم
ــ سایه؟
برگشتم و منتظر شدم تا ادامه بده
ــ اگه برای خرید میخوای بری ... منم همراهت میام
با گیجی بهش نگاه کردم
romangram.com | @romangram_com