#من_تو_عشق_پارت_56


ــ خوب نه...از اول میزاشتم رو تخت بخوابه

ــ واقعا که پرویی

خندید و سرشو تکون داد

ــ منم معذرت میخوام

ــ به خاطره؟

ــ واسه سیلی که بهت زدم

ــ خوب نمیبخشمت...تا اخر عمرمم یادم میمونه

عمیق نگاهم کرد...نگاهش رو صورتم ثابت موند و اخماش و در هم کشید

ــ قبول کن خودتم مقصر بودی

ــ فرهاد من... من یه فکری کردم...بدون اینکه رابطه کاری پدرامون بهم بخوره یا اینکه تو اون ارث میلیاردیتو از دست بدی میتونیم جداشیم و هر کدوم بریم دنبال زندگی خودمون

منتظر چشم به دهنم دوخت تا ادامه بدم...نفس عمیقی کشیدم و فکرم و به زبون اوردم

ــ ببین...داشتن یه نوه که ادامه دهنده خانوادتون باشه واسه بابات از هر چیزی مهم تره...مگه نه؟


romangram.com | @romangram_com