#من_تو_عشق_پارت_53

ــ لعنتی...

به سرعت خودمو پشت در اتاقی که فرهاد ایستاده بود رسوندم

ــ چی شده؟

نفس عمیقی کشید و کلافه دست تو موهاش برد

ــ همه درا قفله

ــ خوب بازشون کن

ــ مشکل دقیقا اینه که بابا فقط کلید اون اتاق و داده

هر دو به سمت در اتاقی که فرهاد اشاره میکرد برگشتیم...بزرگترین اتاق ویلا.....فرهاد ساکارو برداشت و به سمت اتاق رفت

ــ خوب ...حالا تو کجا میخوابی؟

ــ معلومه دیگه همین جا...فعلا یه اتاق بیشتر نداریم

ــ میخوای اینجا بخوابی؟

ــ خوب اره...مشکلش کجاست؟

ــ خودش یه مشکله...باشه پس من میرم تو سالن پایین میخوابم

romangram.com | @romangram_com