#من_تو_عشق_پارت_48


ــ ای ای...نشد دیگه...من نگاه بد نکردم

خنده ای کردمو سرمو تکون دادم

ــ خوب اره منو بین این همه گرگ تنها گذاشته

ــ بس که بیلیاقته

ــ ای اقا درباره شوهر من درست حرف بزنا

ــ خوبه بابا...چه طرفداری هم میکنه ازش

با شروع اهنگ اروم و مورد علاقه ام چشمام برق زد که شهریارم اینو فهمید چون دستشو به سمتم دراز کردو ازم خواست باهاش برقصم...قبول کردمو با هم رفتیم نزدیک...سرمو که رو شونه اش گذاشتم تازه چشمای به خون نشسته فرهادو دیدم...لبخندی زدمو خودمو زدم به اون راه...نیدونستم دیگه غیرتی شدنش واسه چیه...حتما به فکر ابروشه و اینکه فردا مردم درباره زنش چیا میگن اما برام مهم نبود...قسم خورده بودم هرکاری کنم تا فرهاد هرچه زودتر طلاقم بده و حتی براش اون ارثیه کوفتی هم مهم نباشه...نگاهم رفت سمت شقایق که داشت با پسر عمه فرهاد میرقصید...شاید عصبانیتش واسه اینه اما چرا نگاهش رو منه....اهنگ توم شدو برگشتیم سر جای اولمون که با شهریار وایساده بودیم...

ــ ممنون که پیشنهاد رقصمو قبول کردی

ــ خواهش میکنم...این اهنگ موردعلاقمه خودم بود

ــ پس از خدات بود یکی بهت پیشنهاد رقص بده اره؟

با این حرفش زدم زیر خنده...خوب راستشو هم میگفت...با کشیده شدن دستم اخ بلندی گفتم اما صدای اهنگ اینقدر زیاد بود که کسی صدامو نشنید جز شهریار که نزدیکم بود...برگشتمو دیدم دستم تو دسته فرهاده و محکم داره فشار میده...کم مونده بود اشکم در بیاد که شهریار دست فرهادو گرفت

ــ چکار میکنی فرهاد؟دستشو شکوندی


romangram.com | @romangram_com