#من_تو_عشق_پارت_28


وارد خونه شدیم.بار اولی بود که اینجا میومدم.به بزرگی خونه خودمون نبود اما بازم بزرگ بود. سالن بزرگی که روبروم بود با تموم وسیله هایی که خریده بودم چیده شده بود.از وسط سالن دو تا پله میخوردو ادامه سالن از سطح زمین بالاتر بود.وقت نشد بقیه خونه رو دید بزنم چون فرهاد رفت سمت پله هایی که میرفت طبقه بالا و منم سریع همراهش رفتم.

طبقه بالا فقط راهرو باریکی بود که منو بیشتر یاد هتلا انداخت با 4 اتاق خواب.فرهاد در یکی از اتاقا رو باز کردو گذاشت من اول برم داخل.اتاق بزرگی بود که با سرویس خوابی که خودم خریده بودم تزیین شده بود.اما بازم به بزرگی اتاق خودم تو خونه بابا نبود.

بعد از یه دور نگاه کردن اتاق برگشتم سمت فرهاد

ــ تو هنوز اینجایی؟

ــ چرا میخوای من برم؟من اگه میخواستم بلایی سرت بیارم که تا حالا...

ــ دوست دارم امشب تنها باشم.مشکلیه؟

ــ کی میشه این زبون درازتو کوتاه کنم من؟

ــ به دلت صابون نزن اقای داماد،الانم اگه اجازه بدی میخوام بخوابم چون خیلی خسته ام.

ــ باشه من میرم تو هم تنها این خونه بمون ببینم میتونی راحت بخوابی یا نه...

رفت و در و بست.براش شکلکی دراوردمو مشغول بازکردن گیره های موهام شدم.تموم موهام چسبیده بود بهم.ترجیح دادم اول برم حمام بعد بخوابم.خداروشکر که تو اتاقم سرویس جدا بودو لازم نبود برم بیرون.

حوله رو دورم پیچیدمو اومدم بیرون.رفتم سراغ کمد تا لباسمو بردارم.با دیدن لباس خوابا نفسمو فوت کردم بیرون

ــ اخه من این لباسارو چجوری جلو این پسره بپوشم حالا امشب نیستش شبای دیگه که نمیتونم از خونه بیرونش کنم


romangram.com | @romangram_com