#من_تو_عشق_پارت_26
ــ خدا لعنتت کنه دردم گرفت بیشعور چنان حالی ازت بگیرم که اسمتم یادت بره
از لبخند مرموزی که رو لبش بود معلوم بود حرفامو فهمیده.داشتم براش نقشه میکشیدم که از جاش بلند شدو دسشو به طرفم گرفت
ــ افتخار رقص بهم میدی عزیزم؟
جانم؟ این چی گفت؟عزیزم؟؟؟با تعجب نگاش میکردم که دستمو کشیدو منو دنبال خودش برد.فکر اینجاشو نکرده بودم.به محض رسیدن ما وسط جمعیت نور چراغا کمتر شدو یه اهنگ اروم پخش شد
دستاش که دور کمرم حلقه شد و منو به خودش چسبوند نفسم بند اومد ای کاش میتونستم همونجا بزنم بکشمش.چنان کمرمو فشار میداد که حس کردم الان میشکنه.یه نگاه به دور و اطراف انداختم.تاریک بودو همه حواسشون به کار خودشون بود.پس میتونسم یکم اذیتش کنمو بگم من کم نمیارم.
سرمو نزدیکتر بردمو تو چشماش زل زدم.اونم با تعجب به چشمام نگاه میکرد.یه لبخند بهش زدمو سرمو بردم کنار گوشش از اینکه هیچ عکس العملی نشون نمیداد معلوم بود تو شوک رفتارمه.
از فرصت استفاده کردمو گوششو محکم گاز گرفتم.از فشاری که به کمرم داد فهمیدم دردش گرفته اما نمیتونه داد بزنه خنده ای که سعی میکردم جلوشو بگیرم تبدیل شد به یه لبخند عمیق و بهش نگاش کردم با اخم چشم دوخت بهمو اروم گفت امشب فقط خدا میتونه به دادت برسه.
همونموقع اهنگ تموم شدو ازش جدا شدم.بقیه عروسی سعی میکردم ازش دوری کنم و زیاد دوروورش نباشم میدونستم منتظر تنها گیرم بیاره تا تلافی کنه.
وقتی همه مهمونا رفتن فقط مامان باباها موندن.تو همون باغ بابا دستمو گذاشت تو دست فرهادو ازش خواست مواظبم باشه.بابای مارو باش...خبر نداشت این پسره نمیخواد سر به تن دخترش باشه.
موقع خداحافظی مامان اروم کنار گوشم گفت اگه به چیزی احتیاج داشتی بهم زنگ بزن و همین یکم ته دلمو گرم کرد.
درپارکینگ رو با ریموت باز کردو وارد شد.تموم طول راه هیچ حرفی بینمون ردو بدل نشد.جلو ساختمون ماشینو پارک کردو پیاده شد.وقتی دید از جام تکون نخوردم برگشت عقب
ــ خوابت برده؟چرا پیاده نمیشی؟
romangram.com | @romangram_com