#من_تو_عشق_پارت_25

ــ ولی...کجا برم؟اونجا مثلا خونه منه ها!

ــ مشکل خودته.میتونی بری هتل یا خونه دوستات یا هر جا دیگه که میخوای

ــ اخه این چه شرطیه...من که به تو کاری ندارم

ــ جرئتشو نداری

ــ جدی؟

ــ اره

ــ حالا میبینیم

یه لحظه ترسیدم،اگه واقعا بلا ملایی سرم بیارم چی

ــ به هر حال یا قبول میکنی یا کل مراسم با همین قیافه میشینم

چند لحظه نگام کرد که به نظرم داشت نقشه میکشید چجوری تلافی کنه و وقتی گفت باشه لبخندی نشست رو لبم.

وقتی رسیدیم به باغ از زیبایی باغ نمیتونستم چشم بردام.حسادت و تو چشم خیلی از دخترا دیدم.درسته که من خوشحال نبودم اما خیلی از دخترا اون لحظه دوست داشتن جای من باشن.

بدون اینکه یک ثانیه هم تلف شه عاقد اومدو مراسم عقد شروع شد.هنوزم باورم نمیشد این عروسیه منه و دامادم کسیه که هر لحظه میخوام گردنشو بشکنم.از این تصور لبخندی رو لبم نشست که با احساس ضربه ای به پهلوم تبدل

به اخم شد وقتی قیافه امو دید خندیدو زیر گوشم گفت

romangram.com | @romangram_com