#من_تو_عشق_پارت_22
دستامو مشت کرده بودم...هر لحظه ممکن بود کنترلمو از دست بدمو بکوبم تو سرش...عصبانیتم تبدیل به فریاد شد
ــ وگرنه چی؟ول میکنی میری و منتظرم نمیمونی؟
ــ تو همیشه اینقدر بی اعصابی؟
ــ تو هم همیشه اینقدر پرویی؟
منتظر جوابش نشدم...از ماشین پیاده شدمو رفتم سمت خونه در حالی که داشتم پیش خودم فکر میکردم بدجور تاوان خودخواهیتو پس میدی اقا فرهاد.
* * * * *
ریملمو گذاشتم رو میزو و برگشتم سمت اینه قدی گوشه اتاق....اگه ترانه اینجا بود الان سوت میزدو میگفت چه جیگرررری شدی...تیپ صورمه ای که زده بودم با رنگ ابی چشمام جور شده بود..تو اینه چشمکی به خودم زدم...کیفمو برداشتمو از اتاق اومدم بیرون...از پله ها که اومدم پایین دیدم مامان داره با تلفن حرف میزنه..
ــ اره پسرم...بیداره...الان اومد داره میاد بیرون
واسه مامان دست تکون دادمو رفتم سمت در...مثل دیروز تو ماشین نشسته بودو از جاش تکون نخورد...به موقه اش حالتو جا میارم...سوار شدمو زل زدم به جلو...
ــ سلام...مرسی من خوبم...شما خوبی؟
نمیخواستم جلوش کم بیارم
ــ سلام...ممنون من خوبم
romangram.com | @romangram_com