#من_تو_عشق_پارت_160
ــ ای وای که از دست رفتی... سارای خودمون دیگه... تو دانشگاه.... نمیدونی وقتی فهمید سروکله ات پیدا شده چقدر خوشحال شد...
همونجور که حرف میزد زد زیر خنده و گفت:
ــ آخه بعد از اینکه رفتی همه فکر میکردن مفقودالاثر شدی
چپ چپ نگاهش کردم:
ــ حالا چکار داشت؟
ــ زنگ زده بود عیدو تبریک بگه... وقتی فهمید شمالیم گفت اتفاقا ما هم شمالیم... شب تو ویلاشون مهمونی گرفتن ما رو هم دعوت کرد... تو هم که منو میشناسی اهل تعارف نیستم و قبول کردم...
بی حوصله نگاهش کردم:
ــ کاش قبول نمیکردی... من که حوصله مهمونی رو ندارم...
ــ بیخود کردی... ببینم اصلا تو باز چته؟ آرانم که پیشته دیگه دردت چیه؟
ــ دردم آرانه... فرهاد داره تلافی میکنه
ــ راستی... ببینم... فرهاد چی بهت میگفت؟دیدم که داشتین با هم حرف میزدین
ــ گفت به خاطر اینکه آران و ازش قایم کرده بودم حالا داره تلافی میکنه... گفت... بعد از اینکه برگردیم تهران بازم نمیزاره ببینمش مگر اینکه...
romangram.com | @romangram_com