#من_تو_عشق_پارت_133

ــ کسی نیاد بالا....

دو تا ضربه به در زدم و وارد شدم... مامان که داشت با تلفن حرف میزد با دیدن من مثل مهین خانم حرفش رو قطع کرد و لحظه ای بهم خیره شد تا به خودش اومد:

ــ نه... نه... ترانه جون دیگه لازم نیست خودش اومد...میگم بهت زنگ بزنه...

و همونطور که به من خیره بود تلفن رو قطع کرد و به سمتم اومد...

ــ سایه؟چی... شده؟ این چه وضعیه؟

روی مبل گوشه اتاق نشستم و به مامان نگاه کرذم:

ــ مامان میشه بشینی...باید برات یه چیزایی رو بگم

کنارم نشست و با تعجب نگاهم کرد:

ــ دیشب کجا غیبت زد؟ تا صبح خواب به چشمم نیومد... د بگو چی شده دختر...

دستاش رو گرفتم و بهش لبخند زدم:

ــ مامانم....آروم باش... دیشب... خونه فرهاد بودم....

ــ خونه فرهاد؟

لبخندی صورتش رو پوشوند:

romangram.com | @romangram_com