#من_تو_عشق_پارت_115

لبخند شیطونی زد و بهم نزدیک شد:

ــ نکنه اینجا هم چیزی جا گذاشتی؟

با حرص نگاهش کردم:

ــ نخیر...

برگشتم تا از اتاق برم بیرون اما بازومو گرفت و به سمت خودش بر گردوند و دستاش و دور کمرم حلقه کرد...درست مثل همون شب...

ــ ولم کن...چکار میکنی؟

نگاهش روی زخم کنار لبم خیره موند و اخمی بین ابروهاش نشست:

ــ اونروز کی بهت سیلی زد؟

ــ هیچکس....ولم کن...

تقلا میکردم تا از بغلش بیام بیرون اما حلقه دستاش محکمتر شد:

ــ جواب من این نبود...

ــ چکار داری که کی بوده....مگه خودت کم از این بلاها سرم اوردی...

با همون اخم تو چشمام خیره شد...

romangram.com | @romangram_com