#من_تو_عشق_پارت_105

ــ افتخار یه دور رقص با شما رو دارم؟

تا حالا در مقابل خودم اینجوری ندیده بودمش...از اول ازدواج فقط لج و لجبازی ودعوا داشتیم... لبخند کمرنگی زدم و دستش رو گرفتم و بلند شدم....انگار که یک دفعه تمام اتفاقات بد امشب فراموش شدن...شقایق و اون رقص همه و همه از یادم رفتن....صداش اروم کنار گوشم بلند شد و باعث شد لبخندم پر رنگتر بشه:

ــ بازم به خاطر امشب ممنون...هم مهمونی...هم هدیه ات...و اینکه...

یکم منو از خودش جدا کرد....حالا رو به روی هم بودیم ... به چشماش خیره شدم:

ــ واینکه چی؟

ــ لباست خیلی قشنگه اما....

لبخندم رفت و منتظر ادامه جمله اش شدم که با دیدن این حالتم لبخندی زد و گفت:

ــ اما زیادی بازه....دیگه تو این جور مراسم های مختلط اینجوری نپوش...

ته دلم یه جوری شد...به هدفم رسیده بودم...منم همینو میخواستم که با پوشیدن این لباس حساس شدنش رو ببینم....دوباره لبخند رو لبم نشست....

ــ پس کجا بپوشم؟

اخم کمرنگی بین ابروهاش نشست و نگاهش رو یک بار توی صورتم چرخوند...دستش اومد بالا و موهام رو زد پشت گوشم...لبخندم از بین رفت و فقط نگاهش کردم که به حرف اومد:

ــ نمیخوام کسی بهت نگاه بد کنه...

انگشتش رو آروم روی گونه ام به حرکت در اورد...

romangram.com | @romangram_com