#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_82
ازش؟
بهزاد : سیمین زرين فر متولد اذر سال 45داراي يک فرزند دختر به نام نازنین زرين فر ... ا چرا
فامیلیاشون يکیه ؟
واقعا گیج شده بودم چرا فقط يه فرزند دختر پس من چي ؟
ماهان : خوب شايد ازدواج فامیلي داشته
بهزاد سري از روي تايید تکون داد و کفت : اهان ... شايد
ماهان : خوب ادرسي ننوشته ازش
بهزاد : چرا اتفاقا يه ادرس نوشته ...
عجیب بود ... تو اين چند وقتي که با شیدا بودم تقريبا ادرس هاي منطقه يک رو ياد گرفته بودم و
مي دونستم خونه سیمین کجاست ... اما ادرسي که اينا گفته بودن زمین تا اسمون فرق داشت ....
خونه ي سیمین تو منطقه سه بود .. شايد بهتر بود که بهشون اصل ماجرا رو مي گفتم ... شايد
بهتر بود که همینجور که اونا بهم اعتماد کردن منم بهشون اعتماد کنم ... شايد اينطوري زودتر به
نتیجه برسند هر چي باشه پاي جون يه بچه وسطه ...
ماهان : خوب دادين پیگیريش کنن ؟
بهزاد : نه به اونا اعتمادي نیست
ماهان : منظورت چیه ؟
بهزاد : از زماني که عملیات لو رفته همش حس مي کنم تو اداره يه جاسوس داريم
شیدا که تا اون موقع ساکت نشسته بود و به حرفاشون گوش میداد که البته ازش بعید بود گفت :
پس اينجوري جون شما هم در خطره
بهزاد : نه خوشبختانه خیلیا از اين که ما پلیسیم خبر ندارن يعني خودمون نخواستیم چون هدف ما
يه چیز ديگه بود و ما ترجیح میداديم تو خفا کارمون رو انجام بديم
ماهان : پس پاشو بهزاد بايد خودمون شخصا منطقه رو شناسايي کنیم
بهزاد اومد بلند شه که گفتم : صبر کنین ...
هر سشون منتظر چشم دوختن به من : اون ادرس اشتباهه
با اين حرفم ماهان و بهزاد دوباره سرجاشون نشستن
بهزاد موشکافانه منو نگاه کرد و گفت : مي تونم دلیلش رو بپرس احیانا ؟
- خوب ... خوب ... من سیمین رو میشناسم
ماهان و بهزاد يکدفعه بلند گفتن : چي ؟
مجبور شدم براي توضیح دادن ربط خودم با سیمین همه ي قضايا اعم از رفتاراي سیمین تا فرارم
romangram.com | @romangram_com