#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_80


شیدا : خوب سیمین زرين فر چه ربطي به اين پرونده داره ؟

بهزاد : اين پرونده مرتبط با کار قاچاقه و سیمین زرين فر يکي از رابطشونه

ماهان : راستي بهزاد واسه جناب سرهنگ چه اتفاقي افتاد ؟

بهزاد : امیر نوش رو دزديدن ؟

ماهان يهو با صداي بلند گفت : چــــــــــــي؟

بهزاد : يواش تر کر شدم اين چه طرز حرف زدنه ؟

ماهان : درست حرف بزن ببینم قضیه چیه ؟

بهزاد : امیر نوه ي سرهنگ امروز بعد از مدرسه برنگشته خونه

- حالا چند سالش هست ؟ شايد گم شده اصلاا ؟

بهزاد : 2سالشه منم همین فکر رو مي کردم البته قبل از اون تلفن ... زنگ زدن و تهديد کردن

ماهان : خداي من ! کي بودن ؟

بهزاد : نمیدونم از کجا فهمیدن ولي مرتبط يا همین پروندست اونا امیر رو دزديدن تا تهديد کنن

پامون رو از کفششون در بیاريم

ماهان : ولي چطور ممکنه ؟ براي ازاديش چیزي در خواست نکردن ؟

بهزاد : نمیدونم خودم هم گیج شدم .. مي خوان ماموريت رو کنسل کنیم گفتن بچه پیششون مي

مونه تا مطمئن شن و و زماني مطمئن میشن که ... که ...

شیدا : که چي ؟

بهزاد : که محموله اي رو که قرار بود ماه بعد مصادره کنیم کنسل کنیم يعني مي خوان بذاريم که

بچه تا يک ماه ديگه پیششون بمونه

ماهان نفسش رو محکم بیرون داد و به مبل تکیه داد و گفت : سخت تر از چیزيه که فکر مي کردم

بهزاد : فقط يه راه مونده که در حال پیگیري هستیم

من و شیدا و ماهان موشکافانه نگاش کرديم و گفتیم : چه راهي ؟

بهزاد : خوب راستش سیمین ...

صداي تلفتش بود که مانع از حرف زدنش مي شد تماس رو برقرار کرد

- سلام خسته نباشي سروان

... -

- بسیار خوب هر اطلاعاتي که بدست اوردي و همین الان برام ايمیل کن

... -

- قربانت منتظرم


romangram.com | @romangram_com