رمان من ، قربانی یک انتقام

#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_79

بهزاد : بر اساس تحقیقات ما ماهرخ زندست خوب يعني زنده ي زنده هم که نه ولي شواهد نشون

میده که ماهرخ نمرده !

شیدا : اينو میدونم مي خوام بدونم شما چرا از افسر بودن سر در اوردين ؟

ماهان : خوب اين که چه جوري از اونجا سر در اورديم مهم نیست مهم اينه که وارد اين کار شديم

تا بتونیم ماهرخ رو پیدا کنیم

شیدا : از کجا مي دونستین که مي تونید ماهرخ رو پیدا کنید اگه اين تحقیقات بي نتیجه بود چي ؟

بهزاد : ولي هیچ مدارکي مبني بر اين که ماهرخ مرده وجود نداره

- و همینطور هیچ شواهدي مبني علیه اين که ماهرخ مردست ؟

ماهان : راستي ترلان فکر کنم تو هم يه توضیح بدهکاري

يه نگاه به تک تکشون کردم بهزاد و ماهان موشکافانه نگام مي کردند ولي از قیافه شیدا مشخص

بود که هنوز مي خواست بدونه قضیه پلیس بودن اينا چیه

حالا اين من بودم که مونده بودم که بايد قضیه رو بگم يا نه

شايد بهتر بود مي ذاشتم اول اينا توضیح بدن تا بتونم يه بهونه جور کنم

- خوب شايد بهتر باشه شما اول توضیح بدين بعد من بگم ؟

خدا خدا مي کردم که شیدا گیر بده بهشون و مجبورشون کنه که اينا توضیح بدن بعد من بگم

که خوشبختانه همینطور هم شد

شیدا : فکر مي کنم بهتر باشه شما اول حرفتون رو کامل کنین بعد ترلان ر مورد بازجويي قرار

بدبن

بهزاد : دقیقا مي خواي چي بدوني شیدا ؟

شیدا : يک اين که به نتیجه اي هم رسیدين يا نه ؟ اون مرده اين جا چیکار مي کرد ؟ قضیه اون

تلفن چي بود ؟ و بالاخره اصلا تو پزشک و ماهان يه معمار هستین يا نه اينم عضو برنامه هاتون

بوده ؟

ماهان : اووووووووووو بابا جان دونه دونه بپرس بهت جواب بديم

بهزاد يه چشم غوره به لحن طنز ماهان رفت و گفت : تقريبا میشه گفت به نتیجه اي نرسیديم اما

اين پرونده ي اخري که دستمونه يه جورايي يه سرنخه

شیدا : چطور ؟

ماهان : سیمین زرين فر خواهر مهین زرين فر کسي که احتمال 12درصد مي تونسته کسي باشه

که ماهرخ رو دزديده

- اگه دزدي کار اون نبوده باشه چي ؟

بهزاد : فعلا ترجیح مي ديم نیمه پر لیوان رو ببینیم و به اون 12درصد فکر کنیم

romangram.com | @romangram_com