#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_8


با يه تصمیم اني در اتاقم رو باز کردم

بسم اللهي گفتم و از پله ها به سمت پايین حر کت کردم

صداها از طرف اشپزخونه میومد

وا دزد تو اشپز خونه چیکار مي کنه

خیلي اروم و با طومنینه به سمت اشپزخونه حر کت کردم که لباسم به مجسمه گیر کرد و منم اروم

برگشتم و بازش کردم دوباره برگشتم که به رام ادامه بدم

که يهو محکم خوردم به يه نفر اون يارو هم که انگار انتظارش رو نداشت مثل من تعادلش رو از

دست داد و من افتادم اونم افتاد روم و دوباره سرم به سرامیک بر خورد کرد که باعث شد باز از

هوش برم و نفهمیدم که چي شد

با احساس يه ماده ي شیرين توي دهنم چشمامو باز کردم با ديدن کسي که جلوم نشسته بود يهو

جیغ خفیفي زدم و تو خودم جمع شدم

پسره : چته ؟ چرا ديونه بازي در میاري مگه لولوخور خوره ديدي؟

از ترس زبونم بند اومده بود : تو ... تو ... کي ... هستي ؟

پسره : دقیقا منم مي خوام بدونم که تو کي هستي

- شما چي ... کار ... داريد؟

پسره : اتفاقا خیلي کار دارم ... خلاصه بايد بدونم که کي راست راست تو خونمون راه میره ... والله

تا اونجايي که من میدونم مامان باباي من يه بچه ديگه نداشتن میمونه اين 4سالي که ايران

نبودم که بازم امکان نداره اخه نمیتونه يهو جهش بزنه که

چي ... چي ... شما صاحب اين خونه ايد؟

پسره : بله چطور مگه ؟ مشکلي پیش اومده ؟ عملیات دزديتون منحدم شد ؟

با فکر اينکه يارو دزد نیست يه مقدار اعتماد به نفسم رو به دست اوردم و سعي کردم ترس از

جنس اونو کنار بذارم و با لحني مقاوم گفتم : اولا که اقاي محترم اين چه طرز صحبت کردنه ؟ در

ضمن من از کجا بدونم که شما از اين خانواده ايد

پسره : خیلي رو داري والله ... دزدي اومده طلبکار هم هست ... خوبه من رسیدم و مچت رو گرفتم

... الانم بهت ثابت مي کنم ... مـــــــــــامــــــــان ... بـــــــــابــــــــا ... کجايید

من اومدم ... مامان ... بابا

پوزخندي زدم و گفتم : بیخودي به خودتون فشار نیاريد رفتن مسافرت

پسره : ا پس امارشونم داري ... البته شنیدم موقع دزدي اين امار به کار میاد

- اقاي محترم اين چه طرز صحبت کردنه ؟


romangram.com | @romangram_com