#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_70
با اعصاب خورد وارد اتاق شدم و محکم در رو پشت سرش بستم
ماهان هم پشت سرم وارد اتاق شد و با ديدن قیافه من گفت : عصبانیتت رو چرا رو در نازنین اتاق
من خالي مي کني برادر من ... در اتاق جنابعالي رو که نگرفتن ...
بدون اهمیت به حرفش گفتم : ماهان به نظر تو کار درستیه ؟
ماهان بي اهمیت منو نگاه کرد : معلومه که اره ... ما اين همه کار کرديم اينم روش
- ولي میدوني که اون کارا همشون يک دلیل داشت ولي چیزي که الان شنیدم به نظرم فرسنگ ها
با هدف ما فاصله داره ...
ماهان : شايد واسه همینه که به هیچ نتیجه اي نمي رسیم بهزاد تا الان همه ي پرونده هاي اين
سبکي رو رد کرديم که مثلا خیر سرمون تمام حواسمون رو متمرکز کنیم رو هدفمون ولي ...
- مي خواي بگي اينطوري به هدفمون مي رسیم ولي اين ريسکه
ماهان : مي خوام بگم شايد واقعا هدفي که داريم مرتبط با اين جور پرونده ها باشه ... شايد بايد
بیشتر تلاش کنیم
هر چي فکر مي کردم کمتر به نتیجه مي رسیدم فکر کردن به اين که با کار کردن روي اين پرونده
مي تونم پیداش کنم هم روانیم مي کرد اگه ...
- اخه پیدا کردن ماهرخ چه ربطي به قاچاق مواد و خانه ي فساد داره
ماهان : بهزاد تو کجايي الان ؟ چرا خوب فکر نمي کني ... کسي که فرهان با هاش رابطه داشته يه
بد کاره بوده چه بسا که خواهرش هم همونجور ادم باشه ...
- شايد هم حق با تو باشه ... زني که دزديدن بچه از دستش بر میاد مطمئنا کار هاي ديگه هم از
دستش بر میاد
ماهان : پس اينقدر سست اراده نباش تو اين پرونده ... اگه سرهنگ بهت گفته که میشه پس حتما
يه چیزي هست که مي گه ...
- واي ماهان گاهي اوقات خونسردي تو رو اعصاب من افتاب بالانس مي زنه
ماهان خنديد و گفت : مطمئن باش که من بیشتر از تو حتي نگران اين قضیه ام هر چي باشه قبل
از اين قضیه ام هر چي باشه ماهرخ قبل از هر چیز خواهر من بوده
- حالا اين سرهنگ چي مي خواد بهمون بگه که مي خواد بیاد خونمون
ماهان : نمي دونم والله پاشیم بريم میوه اينا بخريم تازه بايد يه فکري ه واسه شیدا و ترلان بکنیم
... نبايد خونه بمونن اگه سرهنگ بیاد و باشن همه قضايا لو میره
متفرکرانه نگاش کردم که باز ادامه داد : پاشو ... پاشو واسه من قیافه نگیر ... پاشو که جناب
سرگرد جان اگه شیدا بفهمه کلامون پس معرکست ... حالا ترلان رو میشه يه کاريش کرد
romangram.com | @romangram_com